توکه غریبه نیستی



تو که غریبه نیستی
هر چه جا مانده ام
از ایستگاه یکی مانده به آخر است
که قطارش
حتی سوت هم نزد
وقتی غربتم
«تابلویی» در دستانم شد
ترمز را کشید...
اما
ایستگاه پایان
حق من نبود
دیدگاه ها (۲)

اگر دروغ رنگ دلشت

دوستتت می دارم

گاهی

سهراب سپهری

معشوقه دشمنP³⁸جسا از اتاقش بیرون اومد.لباس کوتاه مشکی رنگی ک...

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part ۱۵دستش روی سینه‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط